نظر

جهنم

نویسنده : reza
موضوع : مطالب مفید و خواندنی ,  , 

 

جهنم تاریک بود. جهنم سیاه بود . جهنم نور نداشت.

شیطان هر روز صبح از جهنم بیرون می آمد و مشت مشت

با خودش تاریکی می آورد. تاریکی را روی آدم ها می پاشید

و خوشحال بود، اما بیش از هر چیز خورشید آزارش می داد...

خورشید ، تاریکی را می شست .

می برد و شیطان برای آوردن تاریکی هی راه بین جهنم و

روز را می رفت و برمی گشت. و این خسته اش کرده بود.

شیطان روز را نفرین می کرد.

روز را که راه را از چاه نشان می داد و دیو را از آدم.


شیطان با خودش می گفت:

کاش تاریکی آنقدر بزرگ بود که می شد روز را و نور را و خورشید

را در آن پیچید یا کاش …

و اینجا بود که شیطان نابینایی را کشف کرد:

کاش مردم نابینا می شدند. نابینایی ابتدای گم شدن است

و گم شدن ابتدای جهنم.

***
اما شیطان چطور می توانست همه را نابینا کند!

این همه چشم را چطور می شد از مردم گرفت!

شیطان رفت و همه جهنم را گشت و از ته ته جهنم جهل را پیدا کرد.

جهل را با خود به جهان آورد. جهل ، جوهر جهنم بود.

***

حالا هر صبح شیطان از جهنم می آید و به جای تاریکی،

جهل روی سر مردم می ریزد و جهل ،

تاریکی غلیظی است که دیگر هیچ خورشیدی از پس اش بر نمی آید.


چشم داریم و هوا روشن است اما راه را از چاه تشخیص نمی دهیم .


چشم داریم و هوا روشن است اما دیو را از آدم نمی شناسیم.

وای از گرسنگی و برهنگی و گمشدگی.

خدایا ! گرسنه ایم ، دانایی را غذایمان کن.

خدایا ! برهنه ایم ، دانایی را لباس مان کن.

خدایا !گم شده ایم ، دانایی را چراغ مان کن.

***
حکیمان گفته اند: دانایی بهشت است و جهل ، جهنم.


خدایا ! اما به ما بگو از جهنم جهل تا بهشت دانایی

چند سال نوری ، رنج و سعی و صبوری لازم است !؟


برچسب ها:

- 11:7

نظر

خداوند و انسان خیلی قشنگه حتما بخونید

نویسنده : reza
موضوع : مطالب مفید و خواندنی ,  , 

 


 

 

خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.

بنده: خدایا !خسته ام! نمی توانم.

خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.

بنده: خدایا !خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم

خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان

بنده: خدایا سه رکعت زیاد است

خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان

بنده: خدایا !امروز خیلی خسته ام! آیا راه دیگری ندارد؟

خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله

بنده:خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!

خدا: بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله

بنده: خدایا هوا سرد است!نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم

خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم

بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد

خدا: ملائکه ی من! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده

او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده

ملائکه:خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید

خدا: ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست

ملائکه:پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!

خدا: اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو

نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد

ملائکه:خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟

خدا: او جز من کسی را ندارد…شاید توبه کرد

بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم

که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری!!!

 


برچسب ها:

- 11:2

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 32 صفحه بعد